Wednesday, December 21, 2005

ما پاز می ایم

هی،‌ای آن كه درته قايق نشسته‌ای اگرشكافی دركف قايق ديديناديده اش مگيرزيرا كه مرگ هم ترا نا ديده نمی گيرد.به ما نام مهاجرداده اند آنان.چه‌بی‌ربط است اين نام.مهاجرآنست، كه ترك وطن گويد.ولی ما با رضای خويش، قدم دراين راه ننهاديم.تا ازنو ميهنی جوئيم.كه شايد هم، اگرشد، تا ابد، آنجا بمانيم.گريزانيم وسرگشتهما را تاراندند ازآنجا.اينجاكجا؟ كی؟ زادگاه ما تواند گشت، هرگز.اين دياری كه، گيرم ، پذيرا گردد ما را.اينجا تبعيدگاه ما تواند بود.اما وطن ما هرگز.همه درانتظاريمنشسته در كنارمرز، دلواپس،ومی پائيم، هرتغييرنا چيزی كه درآن سوی مرزافتد.به باد پرسشش می‌گيريم،هركس را كه ازره می‌رسد تازهومی پرسيم ومی پرسيم.هيچ رخدادی ازخاطر دورمی داريمازآن چه رفته و آن چه روی دادهنمی بخشيم حتی ذره‌ای را،كه عفوی نيست دراين كار،عفوی نيست.درياها، هرچند آرامند ورامند.مپنداريد اما،كه آن رامی وآرامی،دل ما را دچار شبهه خواهد كرد.به گوش آيد صدای نعره‌ها زآنجا،ز اردوگاه‌هاتان تا به اين جاوما خود نيز، به تقريب، شبيه شايعات آن جنايات،فرا جستيم ازآن سوی مرز به اين سو.وازما هر كه با كفشی زهم بگسسته می‌گردد ميان خلقخود گويای آن ننگی است كه اين ايامبه دامان برنشسته ميهن ما را.ولی ما باز می‌گرديم،ازآن روكه حرف آخرين نا گفته مانده است.

Sunday, October 30, 2005

ارغوان


بهاري پر از ارغوان
تو را دارم اي گل، جهان با من است.
تو تا با مني، جان جان با من است.

چو مي‌تابد از دور پيشاني‌ات
كران تا كران آسمان با من است.

چو خندان به سوي من آيي به مهر
بهاري پر از ارغوان با من است !

كنار تو هر لحظه گويم به خويش
كه خوشبختي بي‌كران با من است.

روانم بياسايد از هر غمي
چو بينم كه مهرت روان با من است.

چه غم دارم از تلخي روزگار،
شكر خنده آن دهان با من است
.

Friday, September 16, 2005


Cyrus Cylinder Posted by Picasa

Great Empire of Persia Posted by Picasa

Sunday, September 04, 2005


shamloo Posted by Picasa

Saturday, September 03, 2005

خسته

جغد بارون‌خورده‌ئی تو کوچه فریاد می‌زنه،
زیر دیوار بلندی یه نفر جون می‌کنه،
کی می‌دونه تو دل تاریک شب چی می‌گذره؟
پای برده‌های شب اسیر زنجیر غم ئه!
دل‌ام از تاریکی‌ها خسته شده،همه‌ی درها به روم بسته شده!
من اسیر سایه‌های شب شدم،شب اسیر تور سرد آسمون؛
پا به پای سایه‌ها باید برمهمه شب به شهر تاریک جنون!
دل‌ام از تاریکی‌ها خسته شده،همه‌ی درها به روم بسته شده!
چراغ ستاره‌ی من رو به خاموشی می‌ره،
بین مرگ و زنده‌گی اسیر شدم باز دوباره؛
تاریکی با پنجه‌های سردش از راه می‌رسه،
توی خاک سرد قلب‌ام بذر کینه می‌کاره.
دل‌ام از تاریکی‌ها خسته شده،همه‌ی درها به روم بسته شده!
مرغ شومی پشت دیوار دل‌امخودش‌و این ور و اون ور می‌زنه،
تو رگای خسته‌ی سرد تن‌امترس مردن داره پر پر می‌زنه!
دل‌ام از تاریکی‌ها خسته شده،همه‌ی درها به روم بسته شده!

Tuesday, August 23, 2005


Sahar Posted by Picasa

سپیده دم


سپ‍يده دم
به هزار زبان وَلْوَله بود.
بيداریاز افق به افق مي‌گذشت
و همچنان که آواز ِ دوردست ِ گردونه‌ی آفتاب


نزديک مي‌شد
وَلْوَله‌ی پراکنده


شکل مي‌گرفت
تا يک‌پارچهبه سرودی روشن بدل شود

Monday, August 01, 2005


sham Posted by Picasa

مهتاب

یه شب مهتابماه میاد تو خوابمنو میبرهکوچه به کوچهباغ انگوریباغ آلوچهدره به درهصحرا به صحرااونجا که شبها پشت بیشه هایه پری میاد ترسون و لرزونپاشو میزاره تو آب چشمهشونه میکنه موی پریشونیه شب مهتابماه میاد تو خوابمنو میبره ته اون درهاونجا که شبها یکه و تنهاتک درخت بیدشاد و پر امیدمیکنه به نازدستشو درازکه یه ستاره بچکه مثل یه چیکه بارونبه جای میوه اش سر یه شاخه اش بشه آویزونیه شب مهتابماه میاد تو خوابمنو میبره از توی زندونمثل شبپره با خودش بیرونمیبره اونجا که شب سیاه تا دم سحرشهیدای شهر با فانوس خون جار میکشنتو خیابوناسر میدوناعمو یادگارمرد کینه دارمستی یا هشیارخوابی یا بیدارمستیم و هشیار شهیدای شهرخوابیم و بیدار شهیدای شهرآخرش یه شب ماه میاد بیروناز سر اون کوهبالای درهروی این میدونرد می شه خندونیه شب ماه می ادیه شب ماه می‌آد.

Saturday, July 30, 2005

اخرش یک شب ماه میاد بیرون


Mah miyad ye roz Posted by Picasa

ارش دگر

آری، آری ، زندگی زیباست زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست ورنه، خاموش است وخاموشی گناه ماست زندگی راشعله باید بر فروزنده شعله ها را هشامگاهان،
راه جویانی که می جستند آرش را به روی قله ها، پی گیر،بازگردیدند،بی نشان از پیکر آرش باکمان وترکشی بی تیرآری ،آری، جان خود در تیر کرد آرش.کار صدها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرشی مه سوزنده

Thursday, April 07, 2005


Persian Gulf Posted by Hello

ستا ره

هرشب ستاره ای به زمین می کشند و باز
این آسمان غمزده، غرق ستاره هاست!

Saturday, March 19, 2005


Norouz Harouz Posted by Hello

Friday, March 18, 2005

نوروز هر روز

باری، بایدمان تا به گردش در آوریم چرخ فلک را با دستان معجزه گر خود، که شاید این بار چرخ را، براستی، طرحی نو در بساط باشد!... کس چه می داند؟!
"ای گرداننده دل ها و دیدگانای تغییردهنده دل ها و حالاتای پدید آورنده روزها و شب هابگردان (تغییر ده) حال ما را به بهترین حالات!"
نوروز باستانی مبارک! روزگارانمان خوش باد و باده مان نوش ِ نوش

اید بها ران

از درون شب تار، می شکوفد گل صبح خنده بر لب گل خورشید کند،
جلوه گردد بر کوه بلندنیست تردید، زمستان گذرد، و ز پی اش پیک بهار،
با هزاران گل سرخ، بی گمان می آیددر گذرگاه شب تار، به دروازه نور،
گل مینایِ جوان، خون بیفشانده تمام، روی دیوار زمانلاله ها نیز نهادند به دل،
همگی داغ سیاهگرچه شب هست هنوز،
با سیه چنگ بر این بام آونگآسمان غرق ستاره ست و لیکخوشه ها بسته ستاره،
گل گلخوشه اختر سرخبا تپش های سترگعاقبت، کوره خورشید گدازان گردد!

Sunday, March 13, 2005


Takhteh Jamshid Posted by Hello

Saturday, March 12, 2005

ای ایران

اي ايران، اي مرز پرگهر اي خاكت سرچشمه هنر
دور از تو انديشه بدان پاينده باشي و جاودان
اي دشمن ار تو سنگ‌خاره‌اي من آهنم
جان من فداي خاك پاك ميهنم
مهر تو چون شد پيشه‌ام دور از تو نيست انديشه‌ام
در راه تو كي ارزشي دارد اين جان ما پاينده باد خاك ايران ما
...

Wednesday, March 09, 2005


Alborz Posted by Hello

برف

زردها بیهوده قرمز نشدندقرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوارصبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست گرده روشنی مرده برفی . همه کارش آشوببر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرارزردها بیهوده قرمز نشدندقرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوارصبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست گرده روشنی مرده برفی . همه کارش آشوببر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرارمن دلم سخت گرفته است از این میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک من دلم سخت گرفته است از این میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک که به جان هم نشناخته . انداخته است چند تن خواب آلود . چند تن ناهموارچند تن نا هشیار که به جان هم نشناخته . انداخته است چند تن خواب آلود . ...مشتی ناهموارچند تن نا هشیار . چند تن خواب آلود

Sunday, March 06, 2005


Persian Gulf Posted by Hello

حسرت

و ا ین بار حسرت یک اخ را بر دلشان با قی خواهیم گذاشت

Saturday, March 05, 2005

حرکت

چرخهای تا ریخ به حرکت در امده باید چشمهایمان را دوباره بشوییم در شهر شور دگر برپاست
مردم در انتطار هیج قهرمانی نخواهند بود چون اینبار همه قهرمان خواهند بود

Thursday, March 03, 2005

جمعه

شنبه روزه بدی بود روز بی حوصلگی وقته خوبی که می شد غزلی تازه بگی
ظهر یکشنبه من جدول نیمه تموم همه خونهاش سیاه روی خونه یک جغد شوم
صفحه کهنه یاداشهای من گفت دوشنبه روزه میلاده منه اما شعر تو میگه که چشمه من تو نخه ابره که بارون بزنه
اخ اگه بارون بزنه اخ اگه بارون بزنه
غروبه سه شنبه خاکستری بود همه انگار نوکه کوه رفته بودند
به خودم هی زدم که از اینجا برو اما موش خورده شناسنامه من
عصر چهارشنبه من عصر خوشبختی ما فصل گندیدنه من فصل جون سختی ما
روزه پنحشنبه امد مثل صغاهک پیر رو نوکش یک چیکه اب گفت به من بگیر بگیر
جمعه حرفه تازه ایی برام نداشت هر چه بود بیشتر از اینها گفته بود

Tuesday, March 01, 2005

صدای پا

با صدای بی صدا مثل یک کوه بلند مثل یک خواب کوتاه یک مرد بود یک مرد
با دستهای فقر با چشمهای محروم با پاهای خسته یک مرد بود یک مرد
شب با تابوت سیاه نشست روی چشماش خاموش شد ستاره افتاد روی خاک
سایه ش هم نمی موند هرگز پشت سرش غمگین بود و خسته
تنهای تنها با لبها ی تشنه به عکس یک چشمه نرسید تا ببینه
قطره اب قطره اب
در شب بی تپش این طرف اون طرف
...می افتاد تا بشنوه صدا صدا صدای پا صدای پا
شهریار قمبری

Sunday, February 27, 2005

بوی عید

بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی
.بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب

Thursday, February 24, 2005

عشق

باغ سبز عشق کو بی منتهاست جزغم و شادی در او بس میوهاست
عاشقی زین هردو حالت برترست بی بهار و بی خزان سبزه ترست
مولوی

Saturday, February 19, 2005

با ور

طلوع خودشید رو هرگز باور نداشتیم چون او را هیچوقت ندیده بودیم

هدف

زمانی که هدفی داری حاضری به هر قیمتی که شده او نو بدست بیاری اما وقتی میرسی بهش چه زود از دستش میدی

Thursday, February 17, 2005

گل رز

زمانی که فهمیدم گل رزم گلی اسث مثل همه گلهای رز دیگر برای همیشه از چشمم افتاد


Wednesday, February 16, 2005

الف

.هر شروعی پایانی داره اما هر پایانی اغازی دگر