Wednesday, March 09, 2005

برف

زردها بیهوده قرمز نشدندقرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوارصبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست گرده روشنی مرده برفی . همه کارش آشوببر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرارزردها بیهوده قرمز نشدندقرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوارصبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست گرده روشنی مرده برفی . همه کارش آشوببر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرارمن دلم سخت گرفته است از این میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک من دلم سخت گرفته است از این میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک که به جان هم نشناخته . انداخته است چند تن خواب آلود . چند تن ناهموارچند تن نا هشیار که به جان هم نشناخته . انداخته است چند تن خواب آلود . ...مشتی ناهموارچند تن نا هشیار . چند تن خواب آلود