Friday, September 16, 2005


Cyrus Cylinder Posted by Picasa

Great Empire of Persia Posted by Picasa

Sunday, September 04, 2005


shamloo Posted by Picasa

Saturday, September 03, 2005

خسته

جغد بارون‌خورده‌ئی تو کوچه فریاد می‌زنه،
زیر دیوار بلندی یه نفر جون می‌کنه،
کی می‌دونه تو دل تاریک شب چی می‌گذره؟
پای برده‌های شب اسیر زنجیر غم ئه!
دل‌ام از تاریکی‌ها خسته شده،همه‌ی درها به روم بسته شده!
من اسیر سایه‌های شب شدم،شب اسیر تور سرد آسمون؛
پا به پای سایه‌ها باید برمهمه شب به شهر تاریک جنون!
دل‌ام از تاریکی‌ها خسته شده،همه‌ی درها به روم بسته شده!
چراغ ستاره‌ی من رو به خاموشی می‌ره،
بین مرگ و زنده‌گی اسیر شدم باز دوباره؛
تاریکی با پنجه‌های سردش از راه می‌رسه،
توی خاک سرد قلب‌ام بذر کینه می‌کاره.
دل‌ام از تاریکی‌ها خسته شده،همه‌ی درها به روم بسته شده!
مرغ شومی پشت دیوار دل‌امخودش‌و این ور و اون ور می‌زنه،
تو رگای خسته‌ی سرد تن‌امترس مردن داره پر پر می‌زنه!
دل‌ام از تاریکی‌ها خسته شده،همه‌ی درها به روم بسته شده!