Friday, September 16, 2005
Sunday, September 04, 2005
Saturday, September 03, 2005
خسته
جغد بارونخوردهئی تو کوچه فریاد میزنه،
زیر دیوار بلندی یه نفر جون میکنه،
کی میدونه تو دل تاریک شب چی میگذره؟
پای بردههای شب اسیر زنجیر غم ئه!
دلام از تاریکیها خسته شده،همهی درها به روم بسته شده!
من اسیر سایههای شب شدم،شب اسیر تور سرد آسمون؛
دلام از تاریکیها خسته شده،همهی درها به روم بسته شده!
من اسیر سایههای شب شدم،شب اسیر تور سرد آسمون؛
پا به پای سایهها باید برمهمه شب به شهر تاریک جنون!
دلام از تاریکیها خسته شده،همهی درها به روم بسته شده!
چراغ ستارهی من رو به خاموشی میره،
دلام از تاریکیها خسته شده،همهی درها به روم بسته شده!
چراغ ستارهی من رو به خاموشی میره،
بین مرگ و زندهگی اسیر شدم باز دوباره؛
تاریکی با پنجههای سردش از راه میرسه،
توی خاک سرد قلبام بذر کینه میکاره.
دلام از تاریکیها خسته شده،همهی درها به روم بسته شده!
مرغ شومی پشت دیوار دلامخودشو این ور و اون ور میزنه،
دلام از تاریکیها خسته شده،همهی درها به روم بسته شده!
مرغ شومی پشت دیوار دلامخودشو این ور و اون ور میزنه،
تو رگای خستهی سرد تنامترس مردن داره پر پر میزنه!
دلام از تاریکیها خسته شده،همهی درها به روم بسته شده!
Subscribe to:
Posts (Atom)