ای کاش ادمی وطنش را مثل بنفشه ها در جعبه های خاک یک روز می توانسث همراه خودش ببرد هر کجا که خواسث.
Saturday, March 17, 2007
Sunday, March 19, 2006
Wednesday, December 21, 2005
ما پاز می ایم
هی،ای آن كه درته قايق نشستهای اگرشكافی دركف قايق ديديناديده اش مگيرزيرا كه مرگ هم ترا نا ديده نمی گيرد.به ما نام مهاجرداده اند آنان.چهبیربط است اين نام.مهاجرآنست، كه ترك وطن گويد.ولی ما با رضای خويش، قدم دراين راه ننهاديم.تا ازنو ميهنی جوئيم.كه شايد هم، اگرشد، تا ابد، آنجا بمانيم.گريزانيم وسرگشتهما را تاراندند ازآنجا.اينجاكجا؟ كی؟ زادگاه ما تواند گشت، هرگز.اين دياری كه، گيرم ، پذيرا گردد ما را.اينجا تبعيدگاه ما تواند بود.اما وطن ما هرگز.همه درانتظاريمنشسته در كنارمرز، دلواپس،ومی پائيم، هرتغييرنا چيزی كه درآن سوی مرزافتد.به باد پرسشش میگيريم،هركس را كه ازره میرسد تازهومی پرسيم ومی پرسيم.هيچ رخدادی ازخاطر دورمی داريمازآن چه رفته و آن چه روی دادهنمی بخشيم حتی ذرهای را،كه عفوی نيست دراين كار،عفوی نيست.درياها، هرچند آرامند ورامند.مپنداريد اما،كه آن رامی وآرامی،دل ما را دچار شبهه خواهد كرد.به گوش آيد صدای نعرهها زآنجا،ز اردوگاههاتان تا به اين جاوما خود نيز، به تقريب، شبيه شايعات آن جنايات،فرا جستيم ازآن سوی مرز به اين سو.وازما هر كه با كفشی زهم بگسسته میگردد ميان خلقخود گويای آن ننگی است كه اين ايامبه دامان برنشسته ميهن ما را.ولی ما باز میگرديم،ازآن روكه حرف آخرين نا گفته مانده است.
Sunday, October 30, 2005
ارغوان
بهاري پر از ارغوان
تو را دارم اي گل، جهان با من است.
تو تا با مني، جان جان با من است.
چو ميتابد از دور پيشانيات
كران تا كران آسمان با من است.
چو خندان به سوي من آيي به مهر
بهاري پر از ارغوان با من است !
كنار تو هر لحظه گويم به خويش
كه خوشبختي بيكران با من است.
روانم بياسايد از هر غمي
چو بينم كه مهرت روان با من است.
چه غم دارم از تلخي روزگار،
شكر خنده آن دهان با من است.
Friday, September 16, 2005
Sunday, September 04, 2005
Subscribe to:
Posts (Atom)